-
تیر
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 11:59
تیر بر قلبم نشست تیر بر قلبم نشست خانه ام اوارشد شور عشقو خاطراتم خاک شد دل پرید وخاک شد سادای شاعر شد مرغکی پر پر شد زندگی در خ اک شد
-
گفتم
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 11:55
گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی گفتی که منم با تو و لیکن تو نقابی فریاد کشیدم تو کجائی تو کجائی گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش هر منزل این خاک بیابان هلاک است هر چشمه سرابیست که در سینه خاک است گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا گفتی که مجوی آب عطش باش سراپا...
-
نامردان
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 11:54
به نامردمان مهر کردم بسی نچیدم گل مردمی از کسی بسا کس که از پا در افتاده بود سراسر توان را زکف داده بود نه نیروش در تن، نه در مغز، رای دو دستش گرفتم که خیزد بپای چو کم کم به نیروی من پا گرفت مرا در گذرگاه، تنها گرفت ـ بحیلت گری خنجری از پشت زد بخونم ز نامردی انگشت زد شکستند پشتم نمکخوار گان دورویان بیشرم و پتیارگان...
-
افسوس
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 11:49
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند، نگاهش می کنم شا ید بخواند از نگاه من،که اورا دوست می دارم ، ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند، به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم ، ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند، صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم که او را دوست می...
-
خدا حافظ
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 10:03
برای آخرین بار، قبل از خدا نگهدار برات دعا می کنم، خوش باشی و بهاری مواظب خودت باش دیگه سفارشی نیست از منی که شکستم ،به تو که موندگاری خداحافظ عزیزم با انکه در نگاهت جایی برای من نیست خداحافظ امیدم با انکه این دل تودیگر برای من نیست خداحافظ بهارم با انکه بر دل من مهمان خزون رو کردی خداحافظ نگارم با انکه بر نگاهم تصویر...
-
بر سرمای درون
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 10:00
همه لرزش دست و دلم از آن بود که که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریز گاهی گردد. آی عشق آی عشق چهره آبیت پیدا نیست *** و خنکای مرحمی بر شعله زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره سرخت پیدا نیست. *** غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن و دنج ِ رهائی بر گریز حضور. سیاهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان آی عشق آی...
-
دل تنگ
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 09:54
بوسه ات را نمیخواهند باسخ گفت که گویند رهش تاریک و لغزان است بیا و بوسه ام را تو باسخ گوی ! من, نه از سنگم, نه از زنگم, من, همان بیرنگ بیرنگم بیا بگشای در,بگشای که من, تنها یه دلتنگم
-
پرواز
جمعه 13 آبانماه سال 1384 00:49
پرواپز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است دوستت داشتم چون احساس می کردم دوستم داری 1.از قلبت پیروی کن تا هرگز پشیمان نشوی . 2.بزرگترین درس زندگی را بیاموز:عشق فراموشی وبخشش . 3.عشق ترکیبی از قالب دو روح در تن است . 4.فقط یک شادی در زندگی وجود دارد دوست داشتن و دوست داشته شدن . 5.سرخ شدن چهره رنگ پاکدامنی است . 6.عشق...
-
تنهایی
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 11:03
دلم برای تنهای اشکهایم می سوزد رشته عشق من و تو کاش مثه یه بادبادک بود اون موقع عاشقیمونم تو تموم دنیا تک چی می شد که گلدونامون پر بود از گلای پونه به هوای چیدن اون نمی رفت کسی ز خونه چی میشه خواب من و تو به حقیقت بشه تعبیر چی میشه جدایی ها رو نذاریم به پای تقدیر نکنه خدا نکرده کسی از ما بی وفا شه بشینه دعا کنه کاش از...
-
گناه
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 23:59
دوست داشتن یعنی ارتکاب یک گناه اگه از عشق می شه قصه نوشت می شه از عشق تو گفت می شه از ستاره های چشم تو مغرب نو مشرق نو بر پا کرد می شه از گردونیهای سر زلفت یه عالم شعر نوشت آره از عشق تو دیوونگیم عالمیه آره از عشق تو مردن داره می شه از عشق تو گفت و دیگه از دست همه راحت شد می شه از عشق تو گفت و دیگه از دست تو هم راحت...
-
مرگ را ...........
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 23:55
برای دوست داشتن هر نفس زندگی دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیز نو . خراب کردن هر چیز کهنه را وبرای عاشق عشق بودن.عاشق مرگ بودن را
-
ساده
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 23:38
مرگ سخن دیگریست مرگ سخن ساده یی ست
-
یه شب...............
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 14:04
یه شب خدا خواب نداشت دلش تو سینه تاب نداشت یه شب واسه یه لحظه اون سوالی کرد جواب نداشت اون شب فرشته ها همه رفته بودن به مهمونی خدای خالق همه تنها شدس به آسونی دلش گرفته بود خدا تنهایی سخته به خدا اون که همیشه خنده داشت گریه میکردش بی صدا پیش خودش فکر کرد که من برم میون بنده هام روی زمین یه جایی هست پیدا بشن اون خنده...
-
کاش..........
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 14:01
رشته عشق من و تو کاش مثه یه بادبادک بود اون موقع عاشقیمونم تو تموم دنیا تک بود چی می شد که گلدونامون پر بود از گلای پونه به هوای چیدن اون نمی رفت کسی ز خونه چی میشه خواب من و تو به حقیقت بشه تعبیر چی میشه جدایی ها رو نذاریم به پای تقدیر نکنه خدا نکرده کسی از ما بی وفا شه بشینه دعا کنه کاش از اون یکی جدا شه نکنه دلا و...
-
خدایا
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 13:39
نمی دانم چه می خواهم خدا یا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز نمی دانم چه می خواهم خدا یا ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم ویکرنگ هستند ولی در باطن از فرط...
-
وصیت
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 11:47
اه ای کسانی که مامور دفن من هستید تابو تم را در جای بلند بگذارید تا باد بوی مرا به وطنم بازگرداندپارچه ی سیاهی رویم بیندازید تا بفهمند سیاه بخت ترین مردم دنیا هستم دستم را بیرون اورید تا بدانند که چیزی با خود نبردخام چشمانم را باز بگذارید تا بدانند که هنوز به دنیا امید داشته ام
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 10:24
نمی دانم پس از مرگم جه خواهد شود نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم جه خواهد ساخت ولی انقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز وپی در پی دم گرم خوش را در گلویم سخت بفشاردو خواب خفتگان خفته را اشفته سازم
-
تمنا
شنبه 7 آبانماه سال 1384 11:31
من تمنا کردم که تو با من باشی تو بمن گفتی - هرگز، هرگز پاسخی سخت و درشت و مرا غصه این هرگز کشت .
-
احساس
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 14:31
دوستت داشتم چون احساس می کردم دوستم داری
-
بهانه
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 13:27
مرگ زیبا ترین بهانه برای رفتن
-
۷ تا............
شنبه 15 مردادماه سال 1384 09:52
1.از قلبت پیروی کن تا هرگز پشیمان نشوی . 2.بزرگترین درس زندگی را بیاموز:عشق فراموشی وبخشش . 3.عشق ترکیبی از قالب دو روح در تن است . 4.فقط یک شادی در زندگی وجود دارد دوست داشتن و دوست داشته شدن . 5.سرخ شدن چهره رنگ پاکدامنی است . 6.عشق مانند زبانه آتش است طلائی وسرشار از گرما . 7.غنی ترین عشق عشقی است که به داوری زمان...
-
قصهی عشق
شنبه 15 مردادماه سال 1384 09:45
اگه از عشق می شه قصه نوشت می شه از عشق تو گفت می شه از ستاره های چشم تو مغرب نو مشرق نو بر پا کرد می شه از گردونیهای سر زلفت یه عالم شعر نوشت آره از عشق تو دیوونگیم عالمیه آره از عشق تو مردن داره می شه از عشق تو گفت و دیگه از دست همه راحت شد می شه از عشق تو گفت و دیگه از دست تو هم راحت شد وای بر من گر تو آن گمکرده ام...
-
تابوت
جمعه 7 مردادماه سال 1384 14:23
سحر گاهان که تابوتم به روی دوش یاران رهسپار منزل جاوید می گردد تو هم ای سنگدل ای بی وفا از خانه بیرون رو بگو رفتی خدا حافظ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 14:13
سلام