-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 06:30
قو ل گفتی دوستت دارم و گفتی روی قولت می ایستی همین هم شد قولت را زیر پا گذاشتی و روی آن ایستادی..........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 09:02
فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد فردا با وعده هایش مرا خواب کرد . وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 09:01
خیلی سخته غرورت رو واسه یه نفر بشکنی بعد بفهمی دوستت نداره خیلی سخته دوسش داشته باشی اما نتونی باهاش بمونی خیلی سخته گریه کنی ولی بهونه نداشته باشی خیلی سخته صمیمی ترین دوستت بهت خیانت کنه خیلی سخته کسی که تمومه زندگیت رو به پاش ریختی با بی رحمی تو چشات نگاه کنه بگه : « دوستت ندارم » خیلی سخته مجبور باشی سخترین چیزا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 08:59
گل سرخ و گل زرد گل سرخی به او دادم،گل زردی به من داد.. ! برای یک لحظه نا تمام قلبم از تپش افتاد با تعجب از او پرسیدم: مگر از من متنفری؟ گفت نه!باور کن!ولی چون تورا خیلی دوست دارم نمی خواهم بعد از اینکه به وصال خود رسیدی برای پیدا کردن گل زرد زحمتی به خود هموار کنی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 07:17
آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید: دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 06:44
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را بر داری تو توانایی بخشش را داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگی بخشد چشم های تو به من می بخشد شور و عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر بر جسته ای از زندگی من هستی بهار حضور توست و تو سبزی که من این گونه سبز می خواهمت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 18:47
من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه محصور وجودمن اگر در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم می شکنم تک و تنها به خدا می شکنم..........می شکنم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 18:44
آرزوهایم را در کوچه های بی صدای تاریخ می ریزم و نشانی عبورت را تنها از ستاره های آسمانم می خواهم. چرا که بی تو ناتمامم و با تو از همیشه تا همیشه پر از واژه های عشقم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 18:40
عاشقت خواهم ماندبی آنکه بدانی........ دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم.......... درد دل خواهم کرد بی هیچ کلامی ........... گوش خواهم داد بی هیچ کلامی.......... درآغوشت خواهم ماندبی هیچ حرکتی ............... شاید احساسم اینگونه نمیرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 11:10
اخه گناه من چیه؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 09:23
اگر از پایان گرفتن غم هایت ناامیدشده ای به خاطربیاور که ... زیباترین صبحی راکه تابه حال تجربه کرده ای مدیون صبرت دربرابرسیاه ترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 12:53
این که به تو نمی رسم حرف تازه ای نیست مسیر آمدن و رفتن تو را آنقدر آمدم و دست خالی برگشتم که کفشهایم از التماس نگاهم شرمنده شدند این که دیگر نمی آیی و من بیهوده این لحظه های خسته ملول را انتظار میکشم تا شاید فردایی بیاید که تو دوباره برگردی چیز کمی نیست و تو هیچ گاه برنمیگردی تا ببینی این که هیچ کس نمیداند من در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 07:34
زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی من گمانم زندگی باید همین باشد ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیرماه سال 1385 06:13
اخه چرا؟
-
عشق
جمعه 30 تیرماه سال 1385 11:52
عشق مثل آبه می تونی تو دستات قایمش کنی اما آخرش ... یه روز دستاتو باز می کنی می بینی نیست ، قطره قطره چکیده بدون اون که بفهمی دستات پرازخاطرست .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 تیرماه سال 1385 10:30
تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 08:08
نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد دل به او بستم. نگاهم کرد اما ... بعدها فهمیدم فقط نگاهم میکرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 07:36
می گویند: یک دقیقه طول می کشد تا شخص خاصی رابیابی یک ساعت طول می کشد تا او را ستایش کنی یک روز طول می کشد تا دوستش بداری اما یک عمر تا فراموشش کنی...
-
دیشب
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 07:32
دیشب غزلی سرود عاشق شده بود با دست و دلی کبود عاشق شده بود افتاد و شکست و زیر باران پوسید آدم که نکشته بود عاشق شده بود
-
حسرت.........
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 07:31
و من حسد می برم .. به آنان که حتی لحظه ای در خیال تواند .... به آنان که برایت بهترین سرود های عاشقانه را سر می دهند .... و به او که با تو خواهد بود ... به آنکه نوازشگر گیسوانت خواهد شد و مستمع صدای نفسهایت ... که در گوشش زمزمه می کنی : دوستت دارم . به تمامی آنان که تورا خواهند دید ... و من از آن محرومم ... و آن گاه که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:57
" title="موضوع"> --> : چرا خانه کوچک ما سیب نداشت تو به من خندیدی و نمی دانستی با چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک تو رفتی و صدای خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من اندیشه کنان سخت در این پندارم که چرا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:50
: نباید به این جا می امدم این جا جای من نیست بر روی این زمین غریبم این اسمان سقف خانه ی من نیست نباید به این جا می امدم این جا تبعیدگاه من است چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:48
: قسم کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:41
من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه محصور وجودمن اگر در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم می شکنم تک و تنها به خدا می شکنم..........می شکنم
-
بودن
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:35
تو مهمان تمام لحظه های منی در حالی که من برای چند دقیقه بودن دست و پا می زنم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:33
: من...خودم...تو... همیشه از فاصله می ترسیدم از فاصله بین من و خودم بین خودم و خودت ... تو اومدی به من نزدیک شدی من و از خودم جدا کردی وقتی خوب دور شدیم رفتی و دور شدی وقتی داد زدم: کجا می ری ؟تنهام نذار گفتی: تو دیگه خودت نیستی...
-
من تو بودم وتو من
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:29
کاشکی من تو بودم و تو من ٬ آنوقت میفهمیدی ......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 13:00
دیروز که دلم پیش دلت بود گرو دستان مرا سخت فشردی که نرو امروز که دلت میل دیگری دارد کفشان مرا جفت نمودی که برو
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 12:57
زندگی چیست ؟ خون دل خوردن ، پشت دیوار آرزو مردن
-
حسرت
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 07:10
خیلی پشیمونم وقتم واسه کسی گذاشتم که وقتشو واسه من نمی زاره