بر سرمای درون

همه

لرزش دست و دلم

از آن بود که

که عشق

پناهی گردد،

پروازی نه

گریز گاهی گردد.

 

آی عشق آی عشق

چهره آبیت پیدا نیست

***

و خنکای مرحمی

بر شعله زخمی

نه شور شعله

بر سرمای درون

 

آی عشق آی عشق

چهره سرخت پیدا نیست.

***

غبار تیره تسکینی

بر حضور  ِ وهن

و دنج ِ رهائی

بر گریز حضور.

سیاهی

بر آرامش آبی

و سبزه برگچه

بر ارغوان

آی عشق آی عشق

رنگ آشنایت

پیدا نیست.

*****

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد