سکوت...
سکوتم از رضایت نیست ... دلم اهل شکایت نیست

نظرات 3 + ارسال نظر
kahroba جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:11 ب.ظ

امشب خدا تو اسمون یه مهمونی بزرگ ترتیب داده اما هنوز جشن شروع نشده چون یکی از فرشته ها اوون پایین داره آف من رو میخونه !!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:23 ق.ظ


گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا |آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود

[ بدون نام ] دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:57 ب.ظ

سوکتم از رضایت نیست ...... دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره........ خودش گیره گرفتاره
همون بهتر که ساکت باشه این دل.... جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بد تر نشه رسوایی ما...... که تنها تر نشه تنهایی ما
که کار ما گذشته از شکایت ....هنوزم پایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه ها رو..... آخه هیکس نمی خواد قصه هاشو
کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهای داشت این دل پیشترها که این روزها نمی ارزه
سوکتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره خودش گیره گرفتاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد