مرگ قو
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ ، تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد ، آنجا بمیرد
شب مرگ ، از بیم ، آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من اینکه نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی! آغوش واکن که میخواهد این قوی زیبا بمیرد.