امشب دوباره دلم بی صدا شکست با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو پرواز کرد و چون مرغی رها شکست یک عمر من شکستم و با درد ساختم اما کسی نگفت چرا بینوا شکست ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست باز به داد دلم رسی........ای کاش امشب دوباره دلم بی صدا شکست!

نظرات 3 + ارسال نظر
علی جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ق.ظ http://ss57.blogsky.com

سلام دوست گلم
هر گاه خوشحال شدی آرام بخند
که غمت بیدار نشود
وهر وقت غمگین بودی آرام گریه کن
تا شا دیت نا امید نشود
ممنونکه بهم سرزدی از آّپت منو با خبر کن بازم میام
امیدوارم همیشه شاد باشی
چه بلایی سر سایت قشنگت آمده

kahroba شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:36 ب.ظ

هیچ زمستانی طولانی نیست،حتی اگر همه شبهایش یلدایی باشد.

kahroba دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:13 ب.ظ

نمی آیی و من بیهوده این لحظه های خسته ملول را انتظار میکشم تا شاید فردایی بیاید که تو دوباره برگردی چیز کمی نیست و تو هیچ گاه برنمیگردی تا ببینی
این که هیچ کس نمیداند من در انتهای سکوت حنجره ام آوازهای قدیمی تو را به سوگ نشسته ام ولحجه دروغین نفرتم روی لحظه های خوش گذشته ام چنبر زده درد کمی نیست
خورشید هیچ گاه در سرزمین یخبندان قلب تو طلوع نکرد نتابیدو دریاچه قطبی چشمان تو را آب نکرد
هیچ پرنده ای روی شاخه های دلت ننشست نخواند ونپرید و من بیهوده در انتظار آخرین معجزه بودم و چه دیر فهمیدم.....؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد