[ بدون نام ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 03:57 ب.ظ
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که لیاقت اشکهای تو را دارد هیچگاه اشک تو را در نخواهد آورد.........!
eilya
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 11:08 ب.ظ
پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو ؛ گفتم: به خاطر هیچکس پرسید :پس به خاطر چی زنده هستی ؟ با اینکه دلم میخواست داد بزنم به خاطر دلِ تو گفتم:به خاطر هیچ چیز ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟ در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زندست....
قرار است امشب دو ماهی بمیرند که دیگر سراغی ز دریا نگیرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهای پیر ند و بوی جهنم که آید از این شهر و مردان اینجا چه نا سر به زیرند تمام فصولی که می آید امسال بدون شک از ابتدا سردسیرند بعید است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگیرند و یک سال دیگر گذشت و نفسهام از این لحظه های پر از غصه سیرند شب سرد و بی انتهای زمستان قدمها مردد ولی ناگزیرند دو خط موازی رسیدن ندارند دو خط موازی فقط هم مسیرند
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که لیاقت اشکهای تو را دارد هیچگاه اشک تو را در نخواهد آورد.........!
پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو ؛
گفتم: به خاطر هیچکس
پرسید :پس به خاطر چی زنده هستی ؟
با اینکه دلم میخواست داد بزنم به خاطر دلِ تو
گفتم:به خاطر هیچ چیز
ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟
در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود
گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زندست....
قرار است امشب دو ماهی بمیرند که دیگر سراغی ز دریا نگیرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهای پیر ند و بوی جهنم که آید از این شهر و مردان اینجا چه نا سر به زیرند تمام فصولی که می آید امسال بدون شک از ابتدا سردسیرند بعید است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگیرند و یک سال دیگر گذشت و نفسهام از این لحظه های پر از غصه سیرند شب سرد و بی انتهای زمستان قدمها مردد ولی ناگزیرند دو خط موازی رسیدن ندارند دو خط موازی فقط هم مسیرند