به دیدارم بیا ای یار که من در بند پائیزم مرا همخانه کن با خویش که با عشق تو لبریزم از این شبهای تکراری ببر من را به بیداری رفیق فصل دلتنگی تو از دردم خبر داری همیشه وقت تنهایی تو یارو یاورم هستی تو حرف اولم بودی تو حرف آخرم هستی به دیدارم بیا ای یارم مرا لبریز خواستن کن اگر میل سفر داری تو با من عزم رفتن کن منو پر کن پر از خوابی که با تو دیدنی باشه نگاهم را تو فهمیدی سکوتم را تو میشنیدی . ولی افسوس و صد افسوس که حالم را نپرسیدی تو از حال من عاشق پریشانی و ترس

 

نظرات 1 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:49 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد