وداع

می روم خسته و افسرده و زار، سوی منزلگه ویرانه ی خویش
 
به خدا می برم از شر شما، دل شوریده و دیوانه ی خویش
 
می برم تا که در آن نقطه دور ، شست و شویش دهم از رنگ گناه
 
شست و شویش دهم از لکه عشق ، زین همه خواهش بی جا و تباه
 
می برم تا ز تو دورش سازم ، زتو ای جلوه امید محال
 
می برم زنده به گورش سازم ، تا از این پس نکند یاد وصال
 
ناله می سوزد و می رقصد عشق ، آه .... بگذار که بگریزم من
 
از تو ای چشمه جوشان گناه ، شاید آن که بپرهیزم من
 
به خدا غنچه شادی بودم ، دست عشق آمد واز شاخم چید
 
شعله آه شدم صد افسوس ، که لبم باز به آن لب نرسید
 
عاقبت بند سفر پایم بست ، می روم خنده به لب خونین دل
 
می روم از دل من دست بردار ، ای امید عبث بی حاصل.
..
                          
نظرات 1 + ارسال نظر
رضا ... ترلان یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.rezatarlan.blogsky.com

سلام ندا ی عزیز


شعر ریبایی بود ... کاش نام خودت یا سراینده اش رو هم

مینوشتی ... تا بهتر بشناسیم مصدر شعر رو ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد